بررسی دلایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی محدود شدن ویزاهای تحصیلی در غرب و ظهور چین به عنوان گزینهای هوشمندانه برای آینده
در طول چند دهه اخیر، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، کانادا و استرالیا چهار مقصد اصلی برای دانشجویان بینالمللی محسوب میشدند. آنها به دلیل داشتن دانشگاههای برتر، فرصتهای شغلی و سیستمهای آموزشی با استاندارد جهانی، انتخاب اول میلیونها دانشجو از کشورهای مختلف بودند. اما اکنون، در میانه دهه ۲۰۲۰، سیاستهای مهاجرتی و تحصیلی در این کشورها به شدت تغییر کرده و به سمت محدودسازی پیش رفته است.
این کشورها با بهرهگیری از دانشگاههای معتبر در رتبهبندیهای جهانی، فرصتهای گسترده اشتغال پس از تحصیل، زبان آموزش بینالمللی (انگلیسی) و همچنین سیاستهای مهاجرتی نسبتاً باز، توانسته بودند میلیونها دانشجو از آسیا، آفریقا، خاورمیانه و اروپا را جذب کنند. تحصیل در یکی از این کشورها برای بسیاری نهفقط یک هدف آموزشی، بلکه پلی به سوی اقامت دائم، اشتغال در بازارهای جهانی و پیشرفت شخصی و اجتماعی بود.
با این حال، از حوالی سال ۲۰۲۳ به بعد، این روند با چرخشی محسوس روبهرو شده است. در میانه دهه ۲۰۲۰، هر چهار کشور به دلایل مختلف—از فشارهای اقتصادی و سیاسی داخلی گرفته تا رشد ناسیونالیسم و اولویتدادن به بازار کار داخلی—شروع به اعمال محدودیتهای چشمگیر در سیاستهای تحصیلی و مهاجرتی خود کردهاند. این تغییرات شامل کاهش ویزاهای دانشجویی، حذف مسیرهای اقامت پس از فارغالتحصیلی، افزایش هزینهها، و سختگیری بیشتر در صدور مجوز کار بودهاند. برای مثال، کانادا سهمیه ویزاهای تحصیلی را کاهش داد، استرالیا اقامت پس از تحصیل را محدودتر کرد، بریتانیا وابستگان دانشجویان را هدف قرار داد، و ایالات متحده نیز روندهای صدور ویزا و اقامت را کندتر و پیچیدهتر کرده است.
این تحولات نهتنها تصمیمگیری دانشجویان بینالمللی را دشوارتر کرده، بلکه جایگاه این کشورها بهعنوان مقاصد پیشرو آموزش عالی را نیز در معرض تهدید قرار داده است. کشورهای دیگری مانند آلمان، هلند، چین و امارات در حال بهرهبرداری از این خلأ هستند و با ارائه مشوقهای تازه، تلاش میکنند سهم بیشتری از این بازار بینالمللی را به دست آورند.
در چنین شرایطی، لازم است بررسی کنیم که این تغییرات دقیقاً چه هستند، چرا رخ دادهاند، و چه پیامدهایی برای آینده مهاجرت تحصیلی و رقابت جهانی در جذب نخبگان به همراه دارند.
هدف این نوشته، تحلیل این تغییر سیاستهاست. این تغییرات فقط تصمیمات اداری نیستند، بلکه بازتابی از تحولات عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در این کشورها هستند. در ادامه، تأثیرات این سیاستها را بررسی کرده، دلایل پشتپرده را تحلیل میکنیم و به این میپردازیم که آیا این روند، نشانهای از گرایش به راستگرایی و بیگانههراسی است یا نتیجه طبیعی اشتباهات استراتژیک در سالهای گذشته. همچنین نقش چین و کشورهای آسیایی بهعنوان جایگزینهای معتبر و آیندهمحور در آموزش جهانی را بررسی خواهیم کرد.
در دههی اخیر، بسیاری از کشورهای غربی دست به بازنگری در سیاستهای مهاجرتی و آموزشی خود زدهاند. اگرچه این تغییرات در ابتدا شکلی اداری و بروکراتیک دارند، اما در عمق، بازتابی از تحولات اجتماعی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی گستردهتر محسوب میشوند.
سیاستهای مهاجرتی و آموزشی بهعنوان بازتابی از اولویتهای استراتژیک کشورها، نقش تعیینکنندهای در ترسیم چشماندازهای بلندمدت فرهنگی، اقتصادی و امنیتی دارند. تغییرات اخیر در این حوزه، اگرچه در سطح اجرایی بیان میشوند، در واقع نشانگر تلاقی بحرانهای هویتی، فشارهای اقتصادی، و چرخش در نظام قدرت جهانیاند. پرسش اصلی آن است که چه عواملی موجب این تغییرات شده و چه تبعاتی برای آینده آموزش بینالملل و نظم جهانی خواهد داشت.
با بهرهگیری از چارچوبهای نظری در حوزه جامعهشناسی مهاجرت، اقتصاد سیاسی جهانی و مطالعات فرهنگی تطبیقی، تحلیلی چندلایه از دادههای کمی و کیفی و با استناد به منابع شامل اسناد دولتی، گزارشهای بینالمللی، سیاستنامههای دانشگاهی و تحلیل رسانههای معتبر به نتیجه گیری رسید.
باز نگریی به عوامل ساختاری در سیاستگذاری جدید و بحران هویت و ملیگرایی نوظهور از یک طرف باعث گسترش نگرانی از «فقدان کنترل فرهنگی» و در نتیجه افزایش تمایل به محدودسازی حضور خارجیها در فضای آموزشی شده است ، و لز جانب دیگر موج ناسیونالیسم فرهنگی، بهویژه پس از بحرانهای مهاجرتی دهه ۲۰۱۰، نقش کلیدی در شکلگیری سیاستهای جدید نقش ایفا کرده است. فشارهای اقتصادی و توزیع منابع نیز به بحران مالی ناشی از پاندمی و جنگ، بودجههای آموزشی را تحت تأثیر قرار داده و موجب اولویتیابی مجدد شده است. رقابت برای منابع عمومی، باعث افزایش مخالفت عمومی با مهاجرت و آموزش بینالمللی شده است. افول اعتماد به نهادهای جهانی و بیاعتمادی به نهادهای لیبرال ، مانند سازمان ملل و یونسکو، باعث چرخش به درونگرایی سیاسی در سیاستگذاری آموزشی شده و تأثیرات سیاستها بر اکوسیستم علمی و بینفرهنگی برکاهش تنوع دانشجویی موجب کاهش غنای فرهنگی در دانشگاهها شده است و لذا جریان دانش، نوآوری بینالمللی، و دیپلماسی علمی با چالشهایی جدی مواجه و دانشگاههای غربی با افت رتبه، کاهش منابع مالی خارجی و فرار استعدادها مواجه شدهاند.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که آیا با گرایش به راستگرایی مواجهایم یا واکنش منطقی به سیاستهای شکستخورده گذشته. تحلیل تطبیقی بین کشورهای غربی نشان میدهد که هم عوامل ایدئولوژیک (راستگرایی، بیگانههراسی) و هم عوامل اجرایی (سوءمدیریت، عدم تطابق سیاستها با واقعیتهای جمعیتی و اقتصادی) در شکلگیری سیاستها دخیل بودهاند و نوع مواجهه سیاستگذاران با مقوله مهاجرت، بازتابی از رویکرد کلانتری به مفهوم «ملیگرایی بازنگریشده» است.
نقش نوظهور آسیا: مرکز ثقل جدید آموزش جهانی در کشورهایی نظیر چین، هند، کره جنوبی و مالزی در حال گسترش نفوذ خود در آموزش بینالملل از طریق سرمایهگذاری در دانشگاههای نسل چهارم، بورسیههای تحصیلی هدفمند برای جذب نخبگان، توسعه زبان و فرهنگ بهمثابه ابزار دیپلماسی نرم، چشمانداز بلندمدت نشانگر انتقال تدریجی محور قدرت علمی از غرب به شرق است که تبعات سیاسی و فرهنگی گستردهای به همراه دارد. آنچه امروزه در قالب تغییر سیاستهای مهاجرتی و آموزشی در غرب مشاهده میشود، تنها تصمیماتی اداری نیست، بلکه بخشهایی از بازتعریف نظم جهانی در دوران پسا-جهانیشدن است. آیندهی آموزش عالی، دیپلماسی علمی، و حتی پایداری فرهنگی جوامع در گرو واکاوی دقیق و چندبُعدی این سیاستها خواهد بود. آسیا، با رویکردی توسعهمحور و آیندهنگر، فرصت ایجاد موازنهای جدید در حوزه آموزش جهانی را در اختیار دارد.
بخش آموزش و تحقیق ذروازه طلایی آسیا